کافیست بدانیم خدا میبیند
موضوع: "شرح حدیث علم ،حسادت،بخل"
یادش بخیر چه مادربزرگای باهوش وزیرکی داشتیم… یکی از مهمترین شیوه های اقتصاد مقاومتی قناعت در زندگی شخصی برای رونق گرفتن اقتصاد اجتماعی وسرافرازی نظام اسلامی وسرافکندگی نظام سرمایهداری غرب ودشمنان اسلام است
چرا باور نمیکنیم
ابر وباد ومه وخورشیدوفلک درکارند
اما وای بحال ماوغفلت های
ما!!!
شادی ارواح طیبه علما مخصوصا علامه طباطبایی وعلو مقامات ودرجات ایشان صلوات
شکرگذاری از ولی نعمت وخالق خیلی سخت نیست کافیه قدری فهیم باشیم
تصویری از انعکاس آینه قلب همه عاشقان حضرت رضا تقدیم به همه بینندگان این پست
خیلی بامزه ست بزرگتر ا نگاه کنن تامعنای الگو شدن رو بهتر بفهمن قضیه تربیت خیلی جدی
سلسله مطالب سبک زندگی از دیدگاه بزرگان. درصورت استقبال دوستان انشاءالله ادامه خواهد داشت
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین
وَ أَکثَرُوا النّاسِ قِیمَةً أَکثَرُهُم عِلماً (۱)
[ارزشمندترین مردم کسی است که علم بیشتر داشته باشد]
اینجا اهمیت علم را بیان میکند؛ البته این به معنای نادیده گرفتن ارزش تقوا و عمل و این چیزها نیست؛ در فرض تساوی افراد از جهت تقوا یا از جهت عمل یا از جهات اخلاقی دیگر، آن وقت آن کسی ارزشش بالاتر است که دانش بیشتری دارد.
وَ أَقَلُّ النّاسِ قیمَةً أَقَلُّهُم عِلماً
[کمارزشترین مردم کسی است که دانش کمتر داشته باشد]
هیچ بیانی برای ارزشگذاری بر روی دانش به این وضوح و به این روشنی نیست. نظر اسلام این است. جامعهی عالِم را اسلام میپسندد. همت اسلام و احکام اسلامی و نظام اسلامی در هر دورهای بر تربیت عالمان و انسانهای عالم و دانشمند گماشته شده است.
وَ أَقَلُّ النّاسِ لَذَّةً أَلحَسُود
[از میان مردم، حسود، در زندگی از همه کمتر لذت میبرد]
از زندگی لذت نمیبرد -از لذات معمولی زندگی- به خاطر حسد؛ در درون او یک موریانهای وجود دارد که پایههای راحت و تمتع او را میپوساند و پوک میکند و خراب میکند؛ تقصیر کسی هم نیست، مربوط به خودش است. باید با حسد در درون خود مبارزه کنیم.
وَ أَقَلُّ النّاس راحَةً أَلبَخِیل
[از میان مردم، بخیل، در زندگی از همه کمتر آسایش دارد]
آن کسی که چیزی دارد و بخل میورزد، نسبت به مال خود آنچنان دلبسته است که دائم در حال نگرانی و دغدغه است، نبادا کم بشود، نبادا بخورند، نبادا ببرند، نبادا ضایع بشود، دائم، این آسایش دیگر ندارد.
برگرفته از شرح حدیث رهبری( الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۷۳ )
آخرین نظرات